میخواهم پرواز کنم

همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزم

آن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم ،

بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم

کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو ،

تا لبخند عاشقی بر روی لبانم بنشیند ،  

تا کی دلم در غم دوری ات، به انتظار بنشیند!

ببین خورشید را ،در حال غروب است ، نمیدانم ،میدانی اینجا که نشسته ام  

چقدر سوت و کور است !؟

نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است ،

نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه، در این لحظه ی غروب است

هیچ است این دل بی تو ، تمام است لحظه های شادی بی تو،

بگیر دست مرا با آن دستان مهربانت،  

به تو نیاز دارم همیشه و همه جا، به آن دل مهربانت


poem to romantic woman


 مهدی لقمانی

+نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت13:46توسط نادیا | |

وقتی رسیدم و تورا با دیگری دیدم....

تازه فهمیدم که بعضی وقتها

"هرگز نرسیدن" بهتر از "دیر رسیدن" است!!!

+نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت13:43توسط نادیا | |

این روزها حجم زیادی از خدا را نفس می کشم

من مقدس شده ام

و شاید به پایان زندگی ققنوس رسیده ام

دلم برای پروانه های آبی کوچک تنگ می شود وقتی در امتداد کودکی دلتنگم

کسی مرا نخواهد فهمید

مرا زمستان با خود برده است گویا ...
.

+نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت16:12توسط نادیا | |



دستــ ـم را بالا مــ ـی برم

و آسمان را پایین مــ ـی کشـــ ـم

مــ ـے خواهــــــ ـم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم !

تا بداند

گمشده ے من

نه در آغــــ ـوش او . . .

که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست

آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایـــــــ ـم برایش

خواهــــــ ـم گفت


تا ســـ ـرخ شود . . .

تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . . .

آن وقت رهایش مـــ ـی کنــــــــ ـم

و مـــ ـی دانــــــ ـم

کســــــ ـی هــــــ ـرگــــــ ـز نــــــ ـخواهد دانست

غـــــــ ـم آن غروب بارانـــــــ ـی

همه از دلتنگـــ ـی هاے من بود . . . !


+نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت16:4توسط نادیا | |

کاش می شد خالی از تشویش شد
برگ سبز تحفه درویش شد
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می امد کنارش می نشست
کاش من هم یک قناری می شدم
در تب آواز جاری می شدم
بال در بال کبوتر می زدم
آن طرفتر ها کمی سر می زدم
با قناری ها غزل خوان می شدم
پشت هر اواز پنهان می شدم
آی مردم ! من غریبستانی ام
امتداد لحظه ی بارانی ام
شهر من آن سوتر از پروانه هاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می ده
دهر که می آید به او گل می دهد
دشت های سبز و وسعتهای ناب
نسترن، نرگس، شقایق ، آفتاب
عکسهای عاشقانه و رمانتیک (سری اول)

+نوشته شده در سه شنبه 6 تير 1391برچسب:,ساعت16:49توسط نادیا | |

وقتی سهراب نوشت ،،،،خندیدم

 

شاید آن لحظه که سهراب نوشت

تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبر از دل پر درد گل یاس نداشت

باید این گونه نوشت

هر گلی هستی باش

چه شقایق،چه گل سوسن و یاس

زندگی اجباریست

 

عکس کارت پستال فارسی عاشقانه

+نوشته شده در سه شنبه 6 تير 1391برچسب:,ساعت16:45توسط نادیا | |

 

 

 


 می روم خسته و افسرده و زار

 

سوی منزلگه ویرانه خویش

 

به خدا می برم از شهر شما

 

دل شوریده و دیوانه خویش

 

می برم تا که در آن نقطه دور

 

شستشویش دهم از رنگ نگاه

 

شستشویش دهم از لکه عشق

 

زین همه خواهش بیجا و تباه

 

می برم تا ز تو دورش سازم

 

ز تو ای جلوه امید محال

 

می برم زنده بگورش سازم

 

تا از این پس نکند یاد وصال

 

ناله می لرزد

 

می رقصد اشک

 

آه بگذار که بگریزم من

 

از تو ای چشمه جوشان گناه

 

شاید آن به که بپرهیزم من

 

بخدا غنچه شادی بودم

 

دست عشق آمد و از شاخم چید

 

شعله آه شدم صد افسوس

 

که لبم باز بر آن لب نرسید

 

عاقبت بند سفر پایم بست

 

می روم خنده به لب ‚ خونین دل

 

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت11:49توسط نادیا | |

ر

 

 

 

چه عاشقانه میزنی تو زخم بر نگاه من

 

گلوی من که پاره شد تو ناله کن به جای من

 

نگاه پر طراوتت سکوت خانه شد، ببین 

 

کسی در عمق این نگه،غریبه شد برای من

 

به حکم عاشقانه ها دلم سرای غصه شد

 

به سنگ دوست، مرغ دل، پرید از هوای من

 

جواب قلب من چه شد، که در غروب عاشقی

 

به جای عاشقانه ها تباه شد بقای من

 

دل از کدام پنجره به سمت خانه خیره شد

پناه سینه ام چه شد، کجاست آشنای من

 

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت11:39توسط نادیا | |

       http://www.pichak.net/gallery3/albums/userpics/10001/30wuwpi.jpg

جاده ها منتظرن

دل و بسپار به سفر

كاشكي از راه برسي

يه حضوره بي خبر

مثه اون ستاره كه

واسه شب دلواپسه

پشت قابه پنجره

شب به رويا ميرسه

با تو راه تلاطم

حس رفتن مي گيره

جاده هاي بي عبور

زيره پات جون مي گيره

چشم من خيره به راه

تويي كه مسافري

شب و با اومدنت

تو از اينجا مي بري

بگو كي تموم ميشه

حس تنهائيه من

نگو كه بي خبري

از غمه عاشق شدن

به نسيم مژده بده

خبره اومدنت

مثل من منتظره

شب و تا رسيدنت

از كدوم جاده مياي

سر راهت بشينم

تا بشم ستاره و

ماه و آغوش بگيرم

تو همون مسافري

كه دلم تو رو مي خواد

ماه من هر جا باشي

شب به دنبالت مياد

 

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت14:0توسط نادیا | |

یک شب به خانه ی من بیا خدا! 

 بیا تا برایت بگویم که دلتنگی هایم سالهاست

 در خانه ی دلم مدفون شده!

 بیا تا بغض سالها تنهایی و تاریکی را میان شانه هایت بگریم...

 دستهایت را در دست بگیرم و امنیت و آرامشی را که سالهاست

 از من ربوده اند دوباره به خاطر آورم...

 بیا تا در آغوشت آرام بگیرم... 

 جای من در دورها آغوش پر مهر تو بود

        ...بیا تا زمانه را برگردانیم و من 

                                           دوباره...!!! 

 آه...!

این کوله بار تنهایی دیگر قامتم را خم کرده

                                        دیگر وقت رفتن است 

                                                     دستانم را نمیگیری...!!! 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:51توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 55 صفحه بعد