میخواهم پرواز کنم

مانند یک بهار…. مانند یک عبور….
از راه میرسی و مرا تازه میکنی.
همراه تو هزار
عشق از راه میرسد
همراه تو بهار…
بردشت خشک سینه من سبز میشود.
وقتی تو میرسی…. در کوچه‌های خلوت و تاریک
قلب من … مهتاب میدمد…
وقتی تو میرسی…
ای
آرزوی گم شده بغض
‌های من…
من نیز با تو به عشق میرسم…

+نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:7توسط نادیا | |

+نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:0توسط نادیا | |


دلم گرفته است
سکوتم این واژه همیشه تکراری
در پس هزار پاییز آزگار مرده است ...
دیگر قلبم به شوق پرواز نمی تپد ...
دیگر باوری برای ناباوری ام نمانده است ...
چشمانم ؛ این خورشید فانوس شکسته
دیگر بی تاب به هیچ جاده ای خیره نمی شود ..
دستانم ؛ این تنهاهای باستانی
دیگر شوقی برای لمس گرمای دستانی دیگر ندارد
فقط منتظرم ...
منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ...
کسی بیاید و بگوید :
آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟
اما نه ..نه ..نه ..
نمی خواهم ..
هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ...
انتظار را دوست ندارم ..
تلخ است
سخت است
کشنده است
حتی از مرگ هم طولانی تر ..
ولی ..
مرگ را دوست دارم ..
حسی غریب را که به من می گوید آنجا کسی که دستانش حریم هیچ دستی نیست .. قلبش پاک ..و محبتش بی دریغ است ...
به راستی در آنسوی ابدیت چه کسی آغوش به سویم گشوده است تا این منِ تن سپرده به باد پاییز را در آغوش کشد ...
هر که باشد هرچه چه باشد ..از این آدمیان خاکی بهتر است ....

+نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت22:52توسط نادیا | |

تو را
در بهار صدا کردم
نامت گلی شد
ميان دست هايم خنديد
***
تو را
در تابستان خواندم
آفتاب در چشم من گريست
***
تو را
از پاييز پرسيدم
درختی راز خويش را
به خاک گفت
***
نشان تو را
از زمستان پرسيدم
بغض تمام پرندگان
باران شد.

+نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت22:45توسط نادیا | |

به تو مدیونم بابت روشن شدن چراغ تفکراتم

ممنونم برای دروغ هایت ، که قدر لحظات صداقت را با آن ها فهمیدم

ممنونم برای رفتنت ، که تنهایی نشانم داد جای خالیت را وبیشتر دوست داشتنت را

ممنونم برای بیرون کردنم از قلبت، که نشانم دادی چه قلب بزرگی داری
وچه عشق هایی در آن جای میگیرد

ممنونم برای لحظاتی که منتظرم گذاشتی ،که در این لحظات صبر را آموختم
 
ممنونم برای آن زمان که با گفته هایت غرورم را شکستی
که سخت است شکستن غرور و تو زحمتش را کشیدی

ممنونم برای لحظاتی که جایم را دیگری پر کرد، که دانستم هر آنچه خدا می دهد
تنها امانتی است رفتنی

ممنونم برای آنکه دوستم نداشتی و می گفتی می پرستمت ، که
 آموختم هرگز باور نکنم جز خدا چیزی قابل پرستیدن است

ممنونم برای  همه چیز ، تنها آخرین تمنای من را بپذیر سردی کلام و دستانت رامیخواهم ، که بر قلب سوخته ام مرحمی باشد و آتشش را فرو بنشاند....

.


 

+نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت10:55توسط نادیا | |

عشق فرمود فراق

تو هر گز نازنين صادق نبودي

به فكر اين دل عاشق نبودي

دل پاكي كه حكم كيميا داشت

به تو دادم ولي لايق نبودي

تو يادت هست ما بي كينه بوديم

نگهبان غمي ديرينه بوديم

چو مرغ آه ، با هم گرم پرواز

كلام روشن آيئنه بوديم

دل غمديده درماني ندارد

سر شوريده ساماني ندارد

گمان كردم كه در پايان راهم

ولي اين راه پاياني ندارد

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:14توسط نادیا | |

چیست در خلوت خاموش کبوترها ؟

چیست در کوشش بی حاصل موج ؟

چیست در خنده جام ؟

که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری !؟ "

 

- نه به ابر،

نه به آب ،

نه به برگ

نه به این آبی آرام بلند ،

نه به این خلوت خاموش کبوترها ،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم .

 

من، مناجات درختان را، هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده هستی را در گندم زار

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل

همه را می شنوم

                  می بینم

من به این جمله نمی اندیشم !

 

به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی ،

تک و تنها به تو می اندیشم .

 

همه وقت

همه جا

من به هرحال که باشم به تو می اندیشم .

تو بدان این را، تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من، تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب

من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند.

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز،

تو بگیر،

تو ببند!

 

توبخواه

پاسخ چلچله ها را، تو بگو

قصه ابر هوا را، تو بخوان

تو بمان با من، تنها تو بمان

 

در رگ ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست


آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش !

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت22:44توسط نادیا | |

 

آسمان هست

 

من هستم

 

مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب

 

اما نه برای تو و نه برای هيچکس

 

در کنار اين مردم

 

شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند

 

شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد

 

اما من وجود دارم

 

برای تنهايی ديوارهای اتاق

 

برای انتظار قلبهای بدون عکس

 

برای ترک خوردگی روح باغچه

 

من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها

همانطور که آسمان هست

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:9توسط نادیا | |

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست

 

خدا در قلبی است که برای تو می تپد

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آن جاست

در جمع عزیزترین هایت

خدا در دستی است که به یاری می گیری

در قلبی است که شاد می کنی

در لبخندی است که به لب می نشانی

خدا در عطر خوش نان است

خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی

خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن

خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند

و جایی است که قلب شکسته ای نمانده

در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش

در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش

باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست

زندگی چالشی بزرگ است

مخاطره ای عظیم

فرصت یکه و یکتای زندگی را

نباید صرف چیزهای کم بها کرد

چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد

زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد

زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم

و سپیده دمان از آن بیرون می رویم

فقط چیزهایی اهمیت دارند

چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند

همچون معرفت  خدا

و به خود آییم

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم

دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم

سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداونداست

و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند

کسانی که از دنیا روی برمی گردانند

نگاهی تیره و یأس آلود دارند

آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم

سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:

آیا «زندگی» را «زندگی کرده ایی»؟

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت12:39توسط نادیا | |

میدانیکه:

ازخدا خواستن عزت است

اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است

از خلق خدا خواستن خفت است

اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است

 



 

         پس هر چه می خواهی از خدا بخواه

و در نظر داشته باش که

برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای توست

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت12:36توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 55 صفحه بعد