صدايم كن ترنم آب شيرين است رقص باد تبسم دارد صدايم كن آفتاب پر از نگاه است چمن ها و شمعداني ها در لحظه هايم عطر تو را جاري كرده اند صدايم كن كه اينجا بي تو هيچ است...
دست تکان می هد آســـمان آغــــــوش میگشــــــــــــــــاید زمین لبخـــــــــــــــــــند میزند خــــــــــــــــــــــدا به سنگیـــــــــــنی شانه های زمــــــــــینت صبری عـــــطا فرما و قدرت اشـــــکی که ببـــــــارانم دلتــــــــــــنگیم را و باز بارانی شود احساســم
و کسی می گوید سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر به بلندای عظیم به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید ، و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست خانه دوست در آن عرش خداست ، خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست ، خداست...
ای شبانگـــــــــاه نوازشــــــــــــــــگر تـــــو تا سحـــر چشـــــــم تو در خواب ولــی به تما شــــــــــــــــای تو من بـــــــــــــــــیدارم به سفــــــــــــــــــر باید رفــــــــــــــــــت من ولــــــی منتظر حادثه ی دیـــدارم همســـــفر پشت ســـــر من اشك مریز من برای شب تنهــــــــــــــائی تو گــــــــل شـــــــــــب بــــــــــو گـــــــــــــل ســـــــــــرخ قاصـــدك می چــــــــــــــــینم تا بیائی به كــــــــــــــــــــنارم هر روز من برایت گلی از باغ خــدا خواهم چید چیســـــــــــــت دلتنـــــــــــــــــــــــــگی تو؟ روز دیــــــــــــــــــــــدار كه از راه رســـــــــد! بین صـــــــــدها گل شب بو، گل ســـرخ! مــــــــــن تو را خـــــــــــــــــواهم یافـــــــت مــــــــــــن تو را خواهـــــــــــم دید
آنگاه که غرور کسی را له می کنی آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟
ان
منم زیبا،که زیبا بنده ام را دوست میدارم ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد تو غیر از من چه می جویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را این منم پروردگارمهربانت، خالقت، اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی به پیش اور دو دست خالی خودرا با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگرنمیفهمد به نجوایی صدایم کن، بدان آغوش من باز است رهایت من نخواهم کرد برای درک آغوشم, شروع کن؛ یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
انتهای آبیم را یک نفر دزدید و رفت یک نفر از رد پای مانده ام ترسید و رفت تا به آن دم هیچ کس تنهاییم را باور نداشت یک نفر با یک نظر تنهاییم فهمید و رفت کس لبان تلخ من را لحظه ای خندان ندید یک نفر از تلخی لبهای من خندید و رف انتهای آبیم را یک نفر دزدید و رفت یک نفر از رد پای مانده ام ترسید و رفت تا به آن دم هیچ کس تنهاییم را باور نداشت یک نفر با یک نظر تنهاییم فهمید و رفت کس لبان تلخ من را لحظه ای خندان ندید یک نفر از تلخی لبهای من خندید و رفت گریه هایم گونه هایم را همان شب زیر باران خیس کرد یک نفر از خشکی چشمان من گریید و رفت خواب بودم خواب هایم آبی آبی شدند انتهای آبیم را یک نفر دزدید و رفت...
باز هم بوي تو
گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بود یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشت با نوازش خورشید طلا قد کشیدن شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود روزای غنچه گیشون چقدر قشنگ و خوش گذشت گلای قصه ی ما اهالی شهر بهار فکر میکردن همیشه مال همن تا دم مرگ یه روز اما یه غریبه اومد و آروم و ترد اون یکی قصه ی رفتن و باور نمیکرد گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس که فقط تو کار دنیا دل سپردن بلدن یکیشون حالا تو گلدون سفال خیلی عزیز چقدر به فکر هم اما چقدر در به درن روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره این یه قانون شده که چه تو زمستون چه بهار اگه دست روزگار گلای ما رو نمی چید ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه کاش دلایی که هنوزم می تپن واسه بهار مریم حیدر زاده
برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم |
About![]()
دل من این پرنده ی صحرا آسمانش را در چشمان تو یافته است . آنها گهواره ی بامداد و ملکوت ستارگانند. ترانه های من در اعماق آنها گم شده است . بگذار در آن آسمان در بی کرانگی غمناک آن به پرواز درآیم ىگذار ابر های آن را بشکافم و در آفتاب آن بال بگشایم Archives5 شهريور 13926 مرداد 1392 2 مرداد 1392 2 خرداد 1392 7 ارديبهشت 1392 3 ارديبهشت 1392 1 ارديبهشت 1392 6 فروردين 1392 5 فروردين 1392 2 فروردين 1392 1 بهمن 1391 6 دی 1391 5 دی 1391 4 دی 1391 7 آذر 1391 4 آذر 1391 3 آذر 1391 6 آبان 1391 1 آبان 1391 4 مرداد 1391 3 مرداد 1391 6 تير 1391 5 تير 1391 4 تير 1391 3 تير 1391 2 تير 1391 1 تير 1391 7 خرداد 1391 6 خرداد 1391 4 خرداد 1391 3 خرداد 1391 AuthorsنادیاLinks
چــت روم آزاده(بدو بیا تووووو) Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |