میخواهم پرواز کنم

 

تو بودي آشنـاي لحظه‌هايــــــــم         طنين دلنشين خنـده‌هايـــــم

 

تمـــام هستي من قصـــه‌اي بود         تو بودي قصه‌اي در غصه‌هايم

 

هميشه از تــو گفتن كار من بود         تو بودي شعرهايم، نامه‌هايـم

 

اگـــر در زندگي غـــم بود و دردي         تو بودي هاي هاي گريه‌هايم

صـــــــداي دلكش سازم تو بودي         تو بودي ناي ني در ناله‌هايـم

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت23:45توسط نادیا | |

میان جاده های غم ، غبار می شوم بیا
برای قلب خسته ات قرار می شوم بیا

اگرچه داغ هجر تو بهار را زمن گرفت
دوباره رشد می کنم بهار می شوم بیا

در انتظار رویشت نفس به سینه حبس شد
ترانه خوانی  تو را هزار می شوم بیا

بیا ورق بزن مرا به متن تازگی ببر
وگرنه از فراق تو شرار می شوم بیا

اگرچه خسته از رهم ولی برای دیدنت
به بال شوق یاد تو سوار می شوم بیا

تمام هستی ام تویی تو ! ای مسافر سپید!
برای یک نگاه تو نثار می شوم بیا 

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت23:39توسط نادیا | |

 

 

دلت را خانه ي ما كن، مصفا كردنش با من



به ما درد دل افشا كن، مداوا كردنش با من


اگر گم كرده اي اي دل كليد استجابت را


بيا يك لحظه با ما باش، پيدا كردنش با من


بيفشان قطره ي اشكي كه من هستم خريدارش


بياور قطره اي اخلاص، دريا كردنش با من


اگر درها به رويت بسته شد، دل بر مكن بازآ


در اين خانه دق الباب كن، وا كردنش با من


به من گو حاجت خود را اجابت ميكنم آني


طلب كن آنچه مي خواهي ،مهيا كردنش با من


چه خوردي روزي امروز، ما را شكر نعمت كن


غم فردا مخور؟، تامين فردا كردنش با من


بيا قبل از وقوع مرگ روشن كن حسابت را


بياور نيك و بد را، جمع و منها كردنش با من


اگر عمري گنه كردي، مشو نوميد از رحمت


تو توبه نامه را بنويس امضا كردنش با من

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت23:31توسط نادیا | |


غنچـه با دل گرفتـه گفـت:

 


 

"زندگــــی، لب ز خنده بستن است

 


 

              گوشه ای درون خود نشستن است..."

 


 

گـل به خنده گفت:

 


 

"زندگــــی شکفتن است، با زبان سـبز راز گفتـن است..."

 


 

تو چه فکر می کنی؟

 


 

راستی کدام یک درست گفتـه اند؟

 


من که فکر می کنـم


             

گل به راز زندگــی اشاره کـرده است

 


 

                 هر چه باشد او گـل است...

 


 

گـل یکی دو پیرهن

 


               بیشتر ز غنچـه پاره کـرده است...

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت20:16توسط نادیا | |


باران





ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد...

ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب! این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد...

ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش...

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن...
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن...

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن...
ولی باران، تو با من بی وفایی


تو هم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من، میشوی یک ابر تو خالی...

ببار باران... ببار باران...که تنهایم...!!!

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت20:12توسط نادیا | |


+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت20:8توسط نادیا | |

خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست

خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست

آنکه دستش تا ابد در دست تو
کوچ او از غصه ها با بال توست

من خطاکارم خداوندا، ولی
دیدگانم تا ابد دنبال توست

سمانه گل محمدی

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت19:56توسط نادیا | |

من به تنهایی باغ
بعد یک خواب زمستانی می‌اندیشم
و به گل‌های فروخفته به دامان
سکوت
من به یک کوچۀ گیج
گیج از عطر اقاقی‌ها می‌اندیشم

معجزه دلتنگی خوشبختی خانه تنهایی باغ و به یک زمزمه‌ی عابر مست
که ز تنهایی خود ناشاد است!

من به دلتنگی شب‌های ملول
و تهی ماندن خود از شادی
بازمی‌اندیشم، بازمی‌اندیشم!

ذهنم از خاطره‌ها سرشار است
و فرود آمدن معجزه در هستی من
مثل خوشبختی من
دورترین حادثه است!

من به خوشبختی ماهی‌ها می‌اندیشم
که در آن وسعت آبی با هم
باز هم همراهند

من به یک خانه می‌اندیشم، یک خانۀ دور
که در آن فانوسی می‌سوزد
و در آن جای تو مانده‌است تهی

و به گل‌های فراموشی آن گلدان می‌اندیشم
که ز بی‌آبی پژمرده شدند!

من به تنهایی خویش
و به تنهایی باغ
و به یک معجزه می‌اندیشم…!

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت17:43توسط نادیا | |

 

 

با بغض تر؛ خيال تو را گريه مي كنم
بوسيدن محال تو را گريه ميكنم

وقتي تمام ثانيه ها غرق پوچيند
كم بودن مجال تو را گريه مي كنم

شب، چشم بسته تا كه نبيند تو رفته اي
من مانده وصف و حال تو را گريه مي كنم

وقتي در ادعا همه افراط ميكنند
من شرح اعتدال تو را گريه مي كنم

تحريم عشق مي شكند در مصاف عقل
ترديد بي زوال تو را گريه مي كنم

دلخسته از تمام خيالات هرزه گرد؛
اندوه بي مثال تو را گريه مي كنم

در حسرت عبور تو از كوچه ي خيال
انديشه ي زلال تو را گريه ميكنم



((راشين گوهر شاهي))

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت16:57توسط نادیا | |


سرگشته تر از رودم و آواره تر از باد
 
غمناك تر از حنجره درلحظه ي فرياد
 
خود را به قضا و قدر عشق سپرديم
 
تا باد غمت همدم تنهايي مان باد
 
در بستر تشويش مرا خواب كن اي خوب
 
همصحبت ديرين من اي كودك همزاد
 
وقتي كه حضور تو مسلّم شود اي عشق
 
چون كاه شود كوه در انديشه ي فرهاد
 
اين جانِ به لب آمده و اين دل بي تاب
 
ارزاني ات اي عشق، فداي نفست باد
 
(نبي احمدي)

+نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت16:52توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 23 24 25 26 27 ... 55 صفحه بعد