بزن باران براي من
بهار وار میرسی ولی به شهر ما نیا
کاش میدانستی زندگی با همه ی وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی جنبش و جاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغاز حیات
آسمان بی تو سیاه است ابرها بی تو می گریند تا به کدامین سحر از پشت پنجره های باران زده چشم به کوچه های غربت که گویی هرگز انتهایی ندارند خیره شوم... چشم هایم دیگر رنگ و رویی ندارند کوچه های بی انتهای غربت از انبوه اشک هایم به دریاچه ی آرزوهای گم شده تبدیل شده اند دریاچه ای که پر از آرزوهای غرق شده است... تا به کدامین سحر با اشک چشمانم که پر از اندوه جدایی است دریاچه های غربت را سیراب کنم... بریده ام از غم سال ها انتظار بریده ام از آوردن خاطراتت فقط با چشمانی بسته و اشک آلود... دیگر ستاره هایم در آسمان آرزوهایم برایم چشمک نمی زنند گویی آنها نیز از پس سال ها انتظار به خوابی ابدی فرو رفته اند... دیگر بس است...بیا ستاره شب های من... دست هایت را به من بسپار...
بگذار در عشقت غرق شوم ، قایقی نمی خواهم ، بگذار در زیر این باران به یادت قدم بزنم سرپناهی نمی خواهم! بگذار عاشق بمانم ، دلیلی نمی خواهم ، بگذار که بسوزم ، آتشی نمی خواهم! بگذار که از تو بنویسم ، قلمی نمی خواهم ، بگذار که در خانه قلبت همیشه اسیر باشم کلیدی را نمی خواهم!
کجا بــودي وقتي برات شکستـم يخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات شبا نشستم به هواي چشمـــات کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم هــر چــي که باورت نميشه ديـدم کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت خون جاي گريه از چشام ميـريخت کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم خنده واسه هميشه از لبـام رفت رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت
همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزم آن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم ، بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو ، تا لبخند عاشقی بر روی لبانم بنشیند ، تا کی دلم در غم دوری ات، به انتظار بنشیند! ببین خورشید را ،در حال غروب است ، نمیدانم ،میدانی اینجا که نشسته ام چقدر سوت و کور است !؟ نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است ، نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه، در این لحظه ی غروب است هیچ است این دل بی تو ، تمام است لحظه های شادی بی تو، بگیر دست مرا با آن دستان مهربانت، به تو نیاز دارم همیشه و همه جا، به آن دل مهربانت هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، نمیشوی ، حتی یک لحظه نیز از یاد من فراموش! ندیدم تا به حال عشق و صداقت را جز از دل تو، ندیدم تا به حال مهربانی و وفا را جز از قلب مهربان تو، ندیدم یک قلب پاک را جز قلب درخشان تو تا به حال، بیا تا ثابت کنیم به همه معنای یک عشق ماندگار! برمیگردیم به سر خط ، دلتنگی مرا دیوانه میکند تا آخر خط ، گفتم تا گفته باشم درد دلم را به تو ، یکی که بیشتر نیست در این دنیا دیوانه ی تو! مهدی لقمانی |
About![]()
دل من این پرنده ی صحرا آسمانش را در چشمان تو یافته است . آنها گهواره ی بامداد و ملکوت ستارگانند. ترانه های من در اعماق آنها گم شده است . بگذار در آن آسمان در بی کرانگی غمناک آن به پرواز درآیم ىگذار ابر های آن را بشکافم و در آفتاب آن بال بگشایم Archives5 شهريور 13926 مرداد 1392 2 مرداد 1392 2 خرداد 1392 7 ارديبهشت 1392 3 ارديبهشت 1392 1 ارديبهشت 1392 6 فروردين 1392 5 فروردين 1392 2 فروردين 1392 1 بهمن 1391 6 دی 1391 5 دی 1391 4 دی 1391 7 آذر 1391 4 آذر 1391 3 آذر 1391 6 آبان 1391 1 آبان 1391 4 مرداد 1391 3 مرداد 1391 6 تير 1391 5 تير 1391 4 تير 1391 3 تير 1391 2 تير 1391 1 تير 1391 7 خرداد 1391 6 خرداد 1391 4 خرداد 1391 3 خرداد 1391 AuthorsنادیاLinks
چــت روم آزاده(بدو بیا تووووو) Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |