غم

میخواهم پرواز کنم


در من غم بیهودگی ها می زند موج
در تو غروری از توان من فزون تر
در من نیازی می کشد پیوسته فریاد
در تو گریزی می گشاید هر زمان پَر
ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست
ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت
ای کاش دست روز و شب با تار و پودش
از هر فریبی رشتة عمرم نمی بافت
اندیشة روز و شبم پیوسته این است
من بر تو بستم دل ؟دریغ از دل که بستم
افسوس بر من ، گوهر خود را فشاندم
در پای بت هایی که باید می شکستم
ای خاطرات روزهای گرم و شیرین
دیگر مرا با خویشتن تنها گذارید
در این غروب سرد درد انگیز پائیز
با محنتی گنگ و غریبم واگذارید
اینک دریغا آروزی نقش بر آب
اینک نهال عاشقی بی برگ و بی بر
در من ، غم بیهودگی ها می زند موج
در تو غروری از توان من فزون تر



+نوشته شده در چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:,ساعت18:54توسط نادیا | |