ديرگاهي است كه بر چوبه ي دارم در باد متلاشي شده ذرات غبارم در باد! بغض از حنجره ي من فوران خواهد كرد صبحگاهي كه سر از خاك برآرم در باد! اي كه يك باغچه يك مزرعه داري در آب* هستي ام را بنگر دار و ندارم در باد! رهگذر!رهگذرِ خسته ي اين شهر غريب تو بمان با من!تنها نگذارم در باد! من از آن روز كه طوفان غم آوارم كرد خشك و سرگردان چون بوته ي خارم در باد خاطراتم همه در دست فراموشي و باز عكس بي رنگ تو افتاده كنارم در باد! گفت:"مي آيي!" عمري است مردد هستم پلك بر هم بگذارم،نگذارم در باد! برگ برگِ تنم از عشق فرو خواهد ريخت و گل سرخ تو و شمع مزارم در باد!...
|
About![]()
دل من این پرنده ی صحرا آسمانش را در چشمان تو یافته است . آنها گهواره ی بامداد و ملکوت ستارگانند. ترانه های من در اعماق آنها گم شده است . بگذار در آن آسمان در بی کرانگی غمناک آن به پرواز درآیم ىگذار ابر های آن را بشکافم و در آفتاب آن بال بگشایم
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 176
بازدید ماه : 282
بازدید کل : 169120
تعداد مطالب : 546
تعداد نظرات : 115
تعداد آنلاین : 1