درباد

میخواهم پرواز کنم

ديرگاهي است كه بر چوبه ي دارم در باد

متلاشي شده ذرات غبارم در باد!

بغض از حنجره ي من فوران خواهد كرد

صبحگاهي كه سر از خاك برآرم در باد!

اي كه يك باغچه يك مزرعه داري در آب*

هستي ام را بنگر دار و ندارم در باد!

رهگذر!رهگذرِ خسته ي اين شهر غريب

تو بمان با من!تنها نگذارم در باد!

من از آن روز كه طوفان غم آوارم كرد

خشك و سرگردان چون بوته ي خارم در باد

خاطراتم همه در دست فراموشي و باز

عكس بي رنگ تو افتاده كنارم در باد!

گفت:"مي آيي!" عمري است مردد هستم

پلك بر هم بگذارم،نگذارم در باد!

برگ برگِ تنم از عشق فرو خواهد ريخت

و گل سرخ تو و شمع مزارم در باد!...

 



+نوشته شده در جمعه 11 شهريور 1390برچسب:,ساعت14:38توسط نادیا | | نظر دهید