میخواهم پرواز کنم

هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد 
امشب دلی کشیدم 
شبیه نیمه سیبی 
که به خاطر لرزش دستانم 
در زیر آواری از رنگ ها 
ناپدید ماند 

حسین پناهی

+نوشته شده در شنبه 15 بهمن 1390برچسب:,ساعت1:5توسط نادیا | |

بی اسم حتی می شه عاشق شد

بی هیچ ردی از خدا رو خاك

من سال ها عاشق شدم بی او

یك حس بی تفسیر وحشتناك

 

من عاشق رفتار های تو

این ترس بی اندازه از دینم

تو عاشق چیزی كه پنهونه

من عاشق چیزی كه می بینم

 

بی اسم حتی می شه عاشق شد

جادوی این دلدادگی كم نیست

تا سیب های كال بی تابند

حوای من تقصیر آدم نیست

 

دور از تو افتادم ولی هر شب

حس می كنم بسیار نزدیكی

خاموش شد فانوس من ای كاش

عادت نمی كردم به تاریكی

 

بی اسم حتی می شه عاشق شد

بی هیچ نامی از تو یا از من

بیدار كن این ترس پنهونُ

این عادت هر روزه رو بشكن




+نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1390برچسب:,ساعت21:8توسط نادیا | |

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شكنجه بیشتر از این؟ كه پیش چشم خودت
كسی كه سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می كنی؟ اگر او را كه خواستی یك عمر
به راحتی كسی از راه ناگهان برسد

رها كنی برود از دلت جدا باشد
به آن كه دوست ترش داشته به آن برسد

رها كنی برود و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایه ای نكنی بغض خویش را بخوری
كه هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا كند.. نه ... نفرین نمی كنم... نكند
به او كه عاشق او بوده ام زیان برسد

خداكند فقط این عشق از سرم برود
خداكند كه فقط زود آن زمان برسد.

                                               نجمه زارع


 

+نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1390برچسب:,ساعت21:3توسط نادیا | |

 
دلم گرفته ....


از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنی شو نمیدونن ،
 
از آدمایی که میخوان مال اونا باشی
 
اما خودشون مال تو نیستن،
 
از اونا که زیر بارون برات می میرن
 

و وقتی آفتاب میشه ...

همه چی یادشون میره

+نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت23:8توسط نادیا | |

هیشكی خبر نداره چقد هواتو كردم
چقد دلم میخواد تو باشی دورت بگردم
هیشكی خبر نداره دارم به زور میخندم
نمیدونن چرا من چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم تا منتظر بشینم
شاید تو این سیاهی بازم تو رو ببینم

__________________
هرکه با احساس باشد عاقبت خواهد شکست این جواب سادگیست
    

+نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت22:57توسط نادیا | |

کسی که در خانه ات را کوبید
من نبودم
کسی که به تو سلام داد
من نبودم
کسی که سال ها عاشق تو بود
و هر کجا که می رفتی
دنبالت می کرد
دروغ گفتم
من بودم!.

من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستی ببینی.
با این حال
آری!من بودم که عاشق تو بودم
هنوز هم عاشقت هستم

حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم
و تو گریه میکنی و می گویی
“چرا این را زودتر نگفتی؟!”

شل سیلوراستاین

+نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:0توسط نادیا | |

دیدی که بهاربی تو سرد است
پاییز تر از خزان زرد است

آن شب دل من شکسته تر شد
دیگر همه چیز رنگ درد است

دیگر همه جا سکوت دلگیر
دست و دل من اسیر زنجیر

ای روح پر از ترانه من
خاموش ترین بهانه را گیر

دیگر نروم به سوی مستی
حظی نبرم ز می پرستی

ای آن که نداری خبر از من
سرچشمه ی هر غمم تو هستی

دیگر به بهار خنده ام نیست
باران صفا دهنده ام نیست

ای آن که دلم اسیر عشقت
بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟

شعرم همگی سرود درد است
گفتم که بهار بی تو سرد است

گفتم که بهار بی تو دیگر
پاییز تر از خزان زرد است

فریبا شش بلوکی

+نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:56توسط نادیا | |

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما…………

چقدر با همهء عاشقیم محزونم

و به یاد همهء خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم

من صبورم اما…………..

بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم

بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ؛ از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما…………….

آه………….این بغض گران صبر نمی داند چیست

+نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:52توسط نادیا | |

بار ِ دلــتـنگـیـت ُ  بستی ، دیگه وقت رفتنه

داری میری و فقط خاطره هات سهم منه

دلم از حادثه خونه ،  چشام از خاطره خیس

دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس

                 *

به تو می رسم اگه موج  ِ مسافر بذاره

 اگه دلبستگیــا  لحظــه ی آخـــر بذاره

به تو می رسم به تو  پولک نقره کوب ماه !

به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه !

به تو می رسم به چشم  ِ انتظاری که داری

به تو می رسم به آغوش  ِ بهاری که داری

به تو که آینه ها محو تماشات می شدن

شبای تیره  چراغونی  ِ چشمات می شدن

             *

می تونی  دل  بـِکــنـــی تا ته ِ  دنیا برسی

امروزُ رها کنی تا خود  ِ فردا برسی

می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی

می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی

می تونی تو چار دیوار ِ غربت  ِ دنیا بری

می تونی هر جا بمونی ،  می تونی هرجا بری

امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری

تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری

خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه

تا ابد غصه ی غربت  ، تو دلت جا می مونه

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت23:54توسط نادیا | |

باراني ام , باراني ام , باراني از آتش

 يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش

.

اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زنداني از آتش

.

 اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد

 با واژه اي ممنوع  ، با انساني از آتش

.

 بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد

 بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش

.

 تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش

 بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش

.

 كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد

 من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش

.

 اين روزها محكوم  ِ اعدامم به جرم عشق

 در انتظارم بشنوم   ، فرماني از آتش

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت23:46توسط نادیا | |

صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 55 صفحه بعد